جنبش صهیونیسم، انعکاس انحراف قومى است که به عنوان یک دین جهانى مطرح است. هدف این جنبش، استقرار یهودیان جهان در سرزمین فلسطین استتا در آن کشور بتوان یک دولت مستقل یهودى تشکیل داد.۱یهودیانى که روزى اسباب خوارى و ذلّت خود را با دستانشان رقم زده بودند و منتظر «ماشیح» بودند تا آنها را از حقارت نجات دهد، یکباره همه اعتقادات و سنتهاى خود را زیر پا گذاشتند و تصمیم گرفتند بدون حضور ماشیح شاهد عزت و سرافرازى خود باشند. بنابراین، سالیان دراز سپرى گردید تا اینکه فضاى دینى آن قوم پذیراى ایده سکولارى صهیونیسم شد.
در زمان نضجگیرى اندیشه صهیونیسم جریانها و افرادى بودند که همواره این جنبش را مورد نقد قرار دادند. از ارتدوکسها گرفته تا اصلاحطلبهاى یهودى، به مخالفت با این تفکر برخاستند و نسبت به آن عکسالعمل نشان دادند. در میان ارتدوکسها کسانى بودند که صهیونیسم را نوعى کوشش براى زیر پا گذاشتن سنتها تصور مىکردند. در حالى که دیگرانى نیز بودند که به لحاظ نگرش دنیوى اکثر رهبران صهیونیستى، از تأثیرات این جنبش بر حیات و عمل دینى یهودى بیم داشتند.
در عین حال، بخش بزرگى از یهودیان ارتدکس از جمله افرادى نظیر سموئل موهیلور۲ با پذیرش دیدگاهکالیشر۳ از همان ابتدا به این جنبش پیوستند و تحت رهبرى ربى اسحاق یعقوب راینس۴ حزبى با نام«میزراحى»۵ در درون این جنبش با شعار «سرزمینِ اسرائیل براى مردمِ اسرائیل بر طبق قانونِ اسرائیل» تشکیل دادند. لیکن این دست از عالمان باید به این سؤال پاسخ دهند که با چه مجوزى حاضر شدند هزاران فلسطینى آواره و کشته، و کودکان و مادران مظلومى به خاک و خون کشیده شوند؟ از سوى دیگر، در درون اصلاح طلب ها نیز خصومتى آشتى ناپذیر نسبت به صهیونیسم وجود داشت
زیرا اصلاح طلب ها این جنبش را در نزد افکار عمومى جهانى نوعى به چالش طلبیدن جدى نگرش خود درباره یهودیان ـ که بر اساس آن یهودیان صرفا جامعهاى دینى بودند ـ قلمداد مىکردند. همچنین به طور یکسان در میان ارتدوکسها و اصلاحطلبها بسیارى بودند که صهیونیسم سیاسى را در تعارض با وفادارى به کشورى مىدانستند که آنان تابعیت آن را پذیرفته بودند.۶
در میان مقامات یهودى که پیش از هر کس دیگر در حمایت از صهیونیسم بر یهودیان ارتدکس تأثیر نهادند، باید از آبراهام اسحاق کوک۷ نام برد. او اعتقاد راسخداشت که این جنبش ملى به رغم گرایشهاى دنیاگرایانهاش، در تحلیل نهایى جنبشى عمیقا مذهبى است و از موهبتى ویژه براى تقوا و دیندارى نشئت مىگیرد که قوم یهود از آن برخوردار است.۸ هرچند وى مدعى است که این جنبش مذهبى است، اما بىتردید، این حرکت برخلاف آرمانهاى یهودى است و مىتوان گفت که بدعتى بیش نیست.
به علاوه، باید به این نکته نیز توجه داشت که آنچه در بالندگى اندیشه صهیونیسم تأثیر مستقیم گذاشت، تفکر ملىگرایى یهودى بود. این تفکر در دهه ۱۸۹۰ به بسیارى از کشورهاى اروپایى سرایت کرد. ملىگرایى یهودى پدیدهاى است که در دوره مدرن به دنبال ایدههاى ناسیونالیستى و جنبشهاى ملى در اروپاى غربى و در طول قرن ۱۹ ظاهر شد.مفهوم ناسیونالیسم ابتدائا در کشمکشهاى اروپایى از دل نیروهاى ناپلئون قد برافراشت و از سال ۱۸۴۸ رشد کرد و مطرح گردید.۹ بهمرور زمان این ایده در طول قرن ۱۹ و دهه اول قرن ۲۰ تا زمان حکومت نازىها در آلمان مورد مخالفت فیلسوفان یهودى قرار گرفت که از آن جمله مىتوان به هرمان کوهن مثال زد.۱۰
به دنبال این تفکر، موضوع صهیونیسمپررنگتر گردید و در این باب فیلسوفان و الاهیدانان به تبیین آن پرداختند که از آن بین مىتوان به ام اهس (۱۸۱۲ـ۱۸۷۶) اشاره کرد.۱۱ در میان حامیان ایناندیشه، تئودور هرتصل قرار داشت. وى تأثیر عمیقى از دارى فوسى گرفت؛ کسى که ارتباط و پیوند خوبى با جنبش محبان صهیون برقرار کرده بود.۱۲
سؤال اصلى مقاله این است که چه رابطهاى بین جنبش صهیونیسم و تئودور هرتصل وجود دارد؟ پاسخ به این سؤال نشان مىدهد که هرتصل چگونه با زمینههاى شکلگیرى این جنبش ارتباط برقرار کرد و با تمام توان در رشد و بالندگى آن تلاش نمود. در تبیین این مسئله باید به این سؤالها نیز توجه داشت: چه عواملى باعث شکلگیرى جنبش صیهونیسم گردید؟ موقعیت یهودیان در کشورهاى مختلف غربى چگونه بود؟ دولتها نسبت به مهاجران یهودى چه نگرشى را دنبال کردند؟ و… .
معرفى تئودور هرتصل بدین شکل یک کار جدید است و سابقه پژوهش جز در متون یهودى نظیر دایرهالمعارف یهودى ندارد.البته در دایرهالمعارف المسیرى گوشهاى از شخصیت وى معرفى شده است، اما این مقاله به منظور معرفى این چهره به نظر مىرسد کاملتر باشد.در این نوشته تلاش گردیده به نقش هرتصل در شکلگیرى جریان صهیونیسم پرداخته شود. بر این اساس، در ابتدا شخصیت وى مورد بررسى قرار گرفته، نشان داده شده است که هویت یهودى او چگونه در خانواده و مدرسه رشد یافته است.
آموزش این شخصیت به گونهاى بود که وى را به یک یهودى سیاسى با رویکردصهیونیستى تبدیل کرد. به علاوه، این مقاله برخى از اندیشههاى وى را در حوزه صهیونیسم سیاسى بیان کرده است. در این نوشته آمده است: هرتصل بر این باور است که یهودیان قوم مهاجرى هستند که به دلیل نداشتن سرزمین، همواره از جایگاه مناسبى در میان کشورهاى غربى برخوردار نبودهاند و باید دنبال چاره باشند. همچنین نشان داده شده است که هرتصل معتقد است: راهحلى نظیر همانندسازى یهودیان با مسیحیان نتوانست مشکل این قوم را حل کند.
بر این اساس، خود پیشنهاد کوچاندن یهودیان به سرزمین مستقل را مطرح مىکند. در ادامه، مقاله ایده صهیونیستى هرتصل (سرزمین اسرائیل براى ملت اسرائیل) را تبیین نموده و اظهار داشته که هرتصل در یک تلاش سازماندهىشده ایده خود را در میان دانشمندان یهود فرهنگسازى کرد. به علاوه، در این مقاله فعالیتهاى سیاسى هرتصل در راستاى تحقق ایدهاش بیان شده است. نیز به این مطلب اشاره شده که چگونه هرتصل توانست مقامات دولتهاى بزرگى مثل بریتانیاى کبیر را همراه ایده خود کند؛ تا آنجا که طرح وى بدون مقاومت جهانى مورد تأیید قرار مىگیرد.
شخصیت شناسى هرتصل
تئودور هرتصل۱۳ پدر صهیونیسم سیاسى و بنیانگذارسازمان صهیونیسم جهانى در سال ۱۸۶۰ در خانوادهاى تاجر و ثروتمند به دنیا آمد. پدر هرتصل، یعقوب هرتصل (۱۸۳۵ـ۱۹۰۲) علاقه زیادى به تئودور داشت. از اینرو، تمام زمینههاى پیشرفت براى شکوفا شدن استعداد پسرش را فراهم نمود؛ چنانکه به او در فعالیتهاى صهیونیستى از نظر مالى و مشاورهاى کمک کرد. یعقوب هرتصل براى دومین کنگره صهیونیستى یک نماینده از طرف خود به آنجا فرستاد. مادر هرتصل نیز به تئودور مباهات مىکرد، اما نتوانست با همسر وى ارتباط خوبى برقرار کند. مادر نیز همواره تئودور را در فعالیتهاى صهیونیستىاش مورد حمایت و تشویق قرار مىداد.۱۴
هرتصل سه نام داشت که مهمترین آن، نام آلمانى «تئودور» بود. نام دوم وى، نام عبرى «بنیامین زئیو» و سومى، نام مجارى «تیوادارا» بود. در شش سالگى (۱۸۶۶) به مدرسه یهودى رفت و چهار سال در آنجا درس خواند و پس از آن، ارتباطش با آموزش یهودى قطع شد و ظاهرا به مدارس غیردینى رفت؛ بر این اساس، نتوانست زبان عبرى و حتى الفباى عبرى را یاد بگیرد. در سن پانزده سالگى (۱۸۷۵) به هنرستان انجیلى که یک مدرسه دینى بود، رفت و بار دیگر وارد مباحث دینى شد، تا اینکه در سال ۱۸۷۸ از آنجا فارغالتحصیل شد.
خانواده هرتصل مجارىتبار بودند، اما با این حال، همراه عدهاى از یهودیان در برابر عملیات مجارى کردن مقاومت کردند و مثل بسیارى از یهودیان مجار همچون ماکس نوردو، جرج لوکاچ و دیگران، وفادارى خود را به آلمان حفظ کردند. به همین دلیل، در سال ۱۸۷۸ خانواده هرتصل در وین رحل اقامت افکند و در آنجا هرتصل رشته حقوق را در دانشگاه وین گذراند. پس از فراغت تحصیل از دانشگاه وین (۱۸۸۴) یک سال مشغول کار وکالت گردید، لیکن ترجیح داد زندگى خود را وقف ادبیات و نویسندگى کند.
از سال ۱۸۸۵ دست به انتشار مقالات متعددى زد و چندین نمایشنامه نوشت. هرتصل در سال ۱۸۸۹ با ژولیا نچاور۱۵ ازدواج کرد. ژولیا نیز از خانواده ثروتمندى بودو هرتصل امید داشت که با این ازدواج مشکلات مالى خود را حل کند. لیکن این ازدواج موفق نبود. ظاهرا بىتوجهى ژولیا به آرزوهاى صهیونیستى شوهرش وضع را پیچیدهتر کرد. شاید مشکلات جنسى هرتصل هم در این امر نقش داشت. هرتصل در سال ۱۸۹۱ به روزنامه«نویا ورایا پراسا»۱۶ پرتیراژترین روزنامه اتریش پیوستو به عنوان خبرنگار به پاریس فرستاده شد و تا سال ۱۸۹۵ در پاریس ماند. در همین سال سردبیر بخش ادبى روزنامه شد و تا پایان عمر در همین سمت باقى ماند.۱۷
هرتصل به زبانهاى آلمانى، مجارى، انگلیسى و فرانسوى مسلط بود، لیکن زبان عبرى را نمىدانست. شاهد این مطلب اینکه در کنگره اول صهیونیسم (۱۸۹۷) چون مىدانست باید نماز بگزارد، برخى از عبارات عبرى را حفظ کرد و از باب مجامله با خاخامهاى شهر بازل سوئیس، مجبور شد در کنیسه نماز بگزارد. وى مىگوید: یادگیرى چند کلمه عبرى از اداره کردن تمام جلسات کنگره سختتر بود. وى خود را دیسرائیلى یهودى مىپنداشت و این بسیار بامعنا بود. دیسرائیلى، یهودى مسیحى شدهاى بود که با پذیرش شروط و الزامات غرب و پس از دست برداشتن ازهویتیهودى،باچهرهیهودىظاهر مىگردید.۱۸
مهمترین ویژگى هرتصل اندیشه صهیونیستى وى با رویکرد سیاسى است که از وى یک شخصیت برجسته صهیونیستى در تاریخ تفکر صهیونیست ساخته است. وى که سالها در اندیشه صهیونیست بود، در سال ۱۸۹۵ با انتشار کتاب دولت یهود: کوششى براى حل امروزین مسئله یهود۱۹ طرح صهیونیستى خود را براى ارائه راهحل مسئله یهود مطرح کرد.۲۰نسل هرتصل در نهایت بر افتاد. دختر بزرگش پالین۲۱ اختلال روانى پیدا کرد و از شوهرش طلاق گرفت و به کار هرزگى روى آورد؛ چنانکه معتاد به مواد مخدر نیز شد و سرانجام در بیمارستان درگذشت.
پسر بزرگ او هانس۲۲ نیز مخالفت با برخى تعالیم یهود را به منصه ظهور رساند. او نیز به افسردگى و اختلال روانى دچار گردید و به مسیحیت روى آورد، و در نهایت، خودکشى کرد. دختر کوچکش تراد معروف به مارگارد۲۳ هم دایم بیمار بود. نوه دخترىاش استفان تئودور نیومن۲۴ که تا مقام افسرى ارتش انگلستان پیش رفته بود،در واشنگتن خود را از بالاى پل به رودخانه انداخت.۲۵
اندیشه صهیونیستى هرتصل
هرتصل داراى یک فکر و اندیشه نبود، بلکه افکار و برداشتهاى گوناگون و نوشتههاى فراوانى داشت که در بیشتر آنها چیزى از هوشمندى و تسلسل منطقى و انسجام به چشم نمىخورد؛ از این شاخ به آن شاخ مىپرد و در مطالبش تعمقى وجود ندارد.در میان اندیشههاى وى مىتوان به نظریه «ملت انداموار مطرود» اشاره کرد. وى در این نظریه بر این باور است که یهودىستیزى بخشى از فرهنگ و تمدن غرب است و زمینهاى براى خلاص شدن از یهودستیزى وجود ندارد. در توضیح این مطلب باید اظهار داشت که در پشت یهودستیزى علتى علمى و اجتماعى و ساختارى نهفته است که همان رقابت تجارى است.۲۶
در واقع، در جامعهاى که یهودیان بدون سرزمین، در منطقهاى از برخوردارىهاى اجتماعى بهرهمند مىشوند، به طور طبیعى در برابر خود واکنشى احساس مىکنند و به گونهاى شرایط را در مقابل خود مىبینند. هرتصل اینگونه مواجهه با یهودیان را یهودىستیزى تفسیر مىکند و دنبال چارهجویى است. البته هرتصل تعصب موروثى را نیز از این مسئله جدا نمی بیند؛ چنانکه هرتصل به یهودى با برداشتهاى نژادى رایج در ادبیات یهودى ستیز نگاه مىکند. هرتصل معتقد است که یهودیان با مادیتى که در آنها نفوذ کرده و زبان آلمانى (یدیشى) فاسدشان نموده است، روابط اندامى میان اعضاى ملت انداموار آلمان را تباه مىکنند.
در واقع، شکل و مضمون ملت انداموار شکل و مضمون خروجى و تصفیهاى دارد؛ یعنى خروج جسمبیگانه از شاکله اندامى بزرگتر در تمدن غرب که براندازى کامل آن ضرورى و حتمى است و خروج، راهحل نهایى است. هرتصل معتقد است: میان خروج موسى و طرح صهیونیستى رابطهاى وجود دارد، اما خروج به شیوه موسى راهحل کهنه و پوسیده است. هرتصل خروج را به شیوه سکولار مىپسندد.۲۷
هرتصل در دفاع از طرح صهیونیستى خود اعتقاد دارد که گرچه یهودیان ملتى انداموار مطرود هستند و از این منظر مزاحم جامعه اروپایى محسوب مىشوند، لیکن اروپا از آغاز رنسانس به سودمندى یهودیان و امکان استفاده ابزارى از آنان در جهت منافع تمدن غرب پى برده است. هرتصل بر این باور است که راهحل امپریالیستى همان کوچاندن یهودیان به مناطق مختلف جهان، مثل فلسطین، است که فواید زیادى را براى دولتهاى ذىربط و همچنین کشورهاى اروپایى خواهد داشت. از جمله این فواید مىتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
۱٫ دولتهاى ذىربط از این مهاجرت استفاده بزرگى خواهند کرد.
۲٫ اگر دولت عثمانى در واگذارى فلسطین به صهیونیسم کمک کند، یهودیان متعهد مىشوند اداره کامل امور مالى ترکیه را بر عهده بگیرند.
۳٫ نفوذ صهیونیسم براى دولت عثمانى میتواند مانع خوبى در برابر ارامنه باشد.
۴٫ این امکان نیز فراهم خواهد بود تا با تأسیس دانشگاهى در استانبول جوانان ترک از جریانهاى انقلابى غربى مصون بمانند.
۵٫ این مهاجرت باعث افزایش قدرت امپراتورى عثمانى خواهد شد.
البته این مهاجرت براى دولتهاى غربى نیز فوایدى خواهد داشت که از آن جملهمىتوانبه این موارد اشاره کرد:
۱٫ پایان یهودىستیزى در غرب و آرامش از احساس گناه نکردن؛
۲٫ کاهش جمعیت با خروج یهودیان از این کشورها و ورودشان به فلسطین.
پس در واقع، راهحل هرتصل همانا تأسیس یک دولت یهودى در خارج از اروپا بود که منشأ حاکمیت آن جهان غرب باشد.۲۸دیدگاه اساسى هرتصل این است که مسئله یهودیت از راه همانندسازى حلشدنى نیست؛ زیرا از یک طرف، تفکر ضدیهودیت وجود دارد و از سوى دیگر، یهودیت بقاى خود را مىخواهد. یهودیان یک قوم هستند که به دین یهود وفادارند؛ کسانى که در بدترین شرایط اجتماعى و اقتصادى به گونهاى بیگانه در کشورها زندگى مىکنند.
به نظر مىرسد تنها با راهحل سیاسى، یهودیان مىتوانند تغییر شکل و سبک بدهند و شرایط بهترى در زندگى پیدا کنند؛ که آنهم تنها با تأسیس دولت مستقل یهودى و با رضایت قدرتهاى بزرگ جهان امکانپذیر خواهد بود. این دولت مىتواند در اسرائیل یا در آرژانتین با اراده و تصمیم قوم یهود شکل گیرد. هرتصل مىگوید: تحقق این طرح مستلزم تأسیس دو ساختار است:
۱٫ جامعه یهودیان که بتواند نمایندگى قوم یهود را در یک ساختار کاملاً قانونى رهبرى کند.
۲٫ شرکت یهودى که کار کنترل امور تجارى و بازار کار را بر عهده داشته باشد.۲۹
ایده صهیونیستى هرتصل
هرتصل صهیونیسم را از فکر و اندیشه صِرف، به جنبش و سازمان تبدیل کرد و قراردادهاى خاموش میان تمدن غرب و سازمان صهیونیسم به عنوان نماینده یهودیان اروپا برقرار ساخت. در این مرحله، هرتصل برخلاف تیزهوشىاش، فعالیتهاى صهیونیستى خود را به شیوهاى سنتى آغاز کرد و به رهبران سنتى یهودیت (خاخامها و ثروتمندان) و نیز صاحب نفوذان سنتى که به او با نوعى نفرت و بىتفاوتى نگاه مىکردند روى آورد.
هرتصل در مى ۱۸۹۵ نامهاى به هیرش۳۰ (ثروتمند یهودى و حامى صهیونیسم) نوشت و ملاقاتى را با او براى بحث روى مسئله یهودیت ترتیب داد. این جلسه که در دوم ژوئن ۱۸۹۵ اتفاق افتاد، در واقع، اولین جلسهاى بود که با هدف صهیونیستى تشکیل گردید. لیکن به وى اجازه صحبت داده نشد و هرتصل نتوانست به خواسته خود برسد. شاید اشکال کار در این بود که هرتصل نتوانسته بود طرح خود را دقیق آماده کند؛ از اینرو، در نامه دیگر به هیرش تذکر داد که طرحش را براى وى ارسال مىکند. در مجموع، هرتصل چندین نامه به هیرش نوشت، تا بتواند تا اندازهاى ایده خود را به وى معرفى کند.
در چهارمین و آخرین نامه به هیرش بیان داشت که این نامه حاوى یک یادداشت بسیار مهمى است، و آن این است که اگر کسى به یهودیان، سرزمین موعودشان را نشان دهد، آنها او را مسخره مىکنند؛ چراکه آنها روحیه خود را از دست دادهاند و هیچگونه امیدى براى رسیدن به آن سرزمین را در خود نمىبینند. با این حال، من مىدانم جایى که به عنوان کشور مقرّر گردیده، مال ماست، پایتخت ماست؛ اما ما باید همچنان خوار باشیم، ما باید به طور روزافزون مورد توهین قرار گیریم، سیلى بخوریم، مورد استهزا و ضرب و شتم قرار بگیریم، اموالمان به غارت برود و کشته شویم. در واقع، هرتصل طرح خود را با به تصویر کشیدن وضعیت جامعه یهود به هیرش معرفى کرد.۳۱
هرتصل به موازات فعالیتهاى روزنامهنگارى خویش همچنان به دنبال رایزنى با شخصیتهاى برجسته وین مثل آلبرت روتچیلد۳۲ بود. هرتصل در ۱۱ ژولاى ۱۸۹۵ نامهاى به روتچیلد مىنویسد و از ایده صهیونیستى خود مىگوید، اما با یک پاسخ سرد و همراه با تردید مواجه مىشود.۳۳ همچنین در ۱۷ آگوست ۱۸۹۵ با ام.گایدمن۳۴ و برلین۳۵ ملاقات کرد.
گایدمن در بدو امرعمیقا از عقاید هرتصل متعجب و تحریک شد، لیکن به مرور زمان به مخالفت با ایده صهیونیستى هرتصل برخاست، و ضدیت خود را علنى کرد. چنانکه با یهودیان برجسته وین، پاریس و لندن ملاقات کرد، اما نتوانست آنها را وادار به ورود در یکسرى مباحث بنیادى مربوط به ایده خود کند. البته تنها کسى که کاملاً با ایده هرتصل همراه شد، ماکس نوردو۳۶ بود که اتفاقا شهرت و آبروىخود را در اختیار هرتصل و صهیونیسم گذاشت.۳۷
یک سال فعالیت (۱۸۹۵) هرتصل را به این نتیجه رساند که باید ایده خود را هم از نظر شیوه و هم از نظر محتوا مورد تجدیدنظر قرار دهد. از اینرو، در فوریه ۱۸۹۶ این طرح به صورت کتاب و با عنوان Der Judenstaat توسط ام. برایت استین۳۸ منتشرگردید. کتاب مذکور به زبانهاى گوناگونى از جمله عبرى، انگلیسى، فرانسوى، روسى و رومانى ترجمه شد.۳۹
پس از انتشار کتاب، ایده هرتصل با عکسالعملهاى گوناگونى مواجه شد. بیشتر یهودیان اروپاى غربى، از یهودیان همانندشده تا یهودیان ارتدکس، مفروضات هرتصل را به نقد کشیدند و طرح وى را رد کردند. حتى برخى از محبان صهیون۴۰ در غرب و شرق اروپا ایدهوى را رد کردند. البته در مقابل، بخش عمده جنبش محبان صهیون و دانشجویان صهیونیستى در استرالیا و کشورهاى دیگر از حامیان جدى هرتصل شدند و وى را رهبر خود معرفى کردند. اتفاقا به خاطر ارتباط زیاد با جنبش محبان صهیون، هرتصل به این جمعبندى رسید که تنها سرزمینى که مىتواند ایده خود را اجرا کند، فلسطین است.۴۱
فعالیتهاى سیاسى هرتصل براى تحقق ایده صهیونیسم
هرتصل گام نخست فعالیت سیاسى خود را در سفر به قسطنطنیه (۱۸۹۶) آغاز کرد و موفق شد با امپراتورى عثمانى دیدارى داشته باشد. هرتصل در این دیدار، طرح خود را تسلیم امپراتورى کرد و در قبال واگذارى فلسطین به یهودیان، متعهد شد که یهودیان کمک مالى به دولت عثمانى داشته باشند. اما به دلیل آنکه امپراتورى با این درخواست مخالفت کرد، هرتصل پیشنهاد کرد دولت یهودى تحت نظر دولت عثمانى تأسیس شود.۴۲
در سال ۱۸۹۷ هرتصل به منظور انتشار ایده صهیونیستى خود اقدام به انتشار هفتهنامه «داى ولت»۴۳کرد تا از این مسیر بتواند به معرفى تفکر صهیونیستى پردازد. لیکن بارزترین فعالیت سیاسى وى را مىتوان همان تشکیل کنگره صهیونیستى با حضور نمایندگان یهودى از اقصا نقاط جهان دانست. این کنگره که در سال ۱۸۹۷ و در شهر بازل سوئیس به ریاست هرتصل آغاز به کار کرد، توانست برنامه جنبش صهیونیستى را بر مبناى این اهداف تدوین کند. مهمترین اهدافى که این کنگره دنبال کرد عبارت بودند از:
۱٫ تأسیس یک اقامتگاه محلى براى قوم یهود در فلسطین باموافقت قدرتهاى بزرگ و ترکیه ازطریق گفت و گو
۲٫ ساخت و تقویت سازمان جهانى صهیونیستى به منظور تعامل با کشورهاى دیگر در زمینههاى گوناگون سیاسى و تجارى.۴۴
هرتصل پس از این کنگره، به دنبال تأسیس یک بانک صهیونیستى براى تقویت سازمان برآمد که اتفاقا در کنگره دوم نیز در مورد مقرّ اصلى تصمیم گرفته شد.هرتصل پس از کنگره دوم که باز ریاست آن را بر عهده داشت، توانست موافقت قیصر آلمان را نسبت به ایده صهیونیستى خود بگیرد، و از طرفى، قیصر به هرتصل وعده داد که سازمان صهیونیستى را به سلطان عثمانى معرفى کند. به دنبال آن، هرتصل مسافرتى به فلسطین انجام داد.
مذاکراتى در خصوص طرح صهیونیستى صورت گرفت، لیکن هرتصل نتوانست نظر امپراتورى را جلب کند. چندین سفر دیگر براى هرتصل فراهم گردید، که در یک جمعبندى، وى تصمیم گرفت مسیر جدیدى را باز کند تا از آن منظر بتواند اهدافش را دنبال کند. بر این اساس، بریتانیاى کبیر را انتخاب و فعالیتهاى سیاسى خود را آغاز کرد.۴۵
هرتصل به منظور به دست آوردن حمایت دولتمردان بریتانیا و اعتماد عمومى نسبت به ایده صهیونیستى، کنگره چهارم را در لندن برپا کرد. وى با کمک ال. جى. گرنبرگ۴۶ ارتباط مستحکمى با دولتبریتانیا برقرار کرد. در ژوئن ۱۹۰۲ براى اداى شهادت در مورد مهاجران بیگانه به لندن دعوت شد. در این سفر، وى با روتچیلد که از یکسو، مخالف ایده صهیونیستىاش بود و از سوى دیگر، موافق ساکن شدن یهودیان در بخشهایى از امپراتورى بریتانیا بود ملاقات کرد.
هرتصل در محکمهاى که براى اداى شهادت در مورد مهاجران یهود تشکیل شده بود، اظهار داشت که مسئله مهاجرت یهودیان به بریتانیا قابل حل خواهد بود، مشروط به اینکه دولت بریتانیا یک منطقه مستقلى را براى تشکیل دولت یهودى در اختیار یهودیان قرار دهد. در ملاقاتى که هرتصل با رئیس کمیسیون رسیدگى به مهاجران یهود داشت توضیح داد که منظور وى از منطقه بریتانیایى، مناطق تحت سیطره بریتانیا مثل«قبرس»و«صحراىسینا»است.۴۷
در ۲۲ اکتبر ۱۹۰۲ هرتصل با دبیر مستعمراتى بریتانیا ملاقات کرد و موضوع قبرس را عنوان نمود، اما مورد پذیرش قرار نگرفت. لیکن مقام بریتانیایى تمایل خود رانسبت به صحراى سینا نشان داد. در ۱۸ دسامبر ۱۹۰۲ مسئول خارجى بریتانیا از هرتصل درخواست کرد تا هیأتى را به منطقه سینا بفرستد و نسبت به وضعیت معیشتى آن منطقه گزارش تهیه کند. هیأت مذکور پس از بازدید از منطقه اعلام کرد: اگر انتقال آب به آنجا صورت گیرد، مشکل نخواهد بود و یهودیان مىتوانند در آنجا دولت تشکیل دهند، علىرغم این گزارش، دولت بریتانیا زیربار نرفت و این موضوع را رد کرد.۴۸
طرح صهیونیستى هرتصل
در گفتوگوى هرتصل با گرینبرگ و چمبرلین۴۹ در ۲۰مى ۱۹۰۳، گرینبرگ طرح سکونت یهودیان در جزیره قبرس را برجسته کرد، در حالى که چمبرلین پیشنهاد سکونت در اوگاندا را داد، ولى هرتصل آن را نپذیرفت.۵۰ لیکن شرایط اروپاى شرقى، هرتصل رامصمم کرد تا ضمن از سرگیرى مذاکرات با دولت بریتانیا، حتى طرح اوگاندا را مدنظر داشته باشد.
هرتصل معتقد بود که ایجاد ارتباط عمیق بین سازمان صهیونیستى و دولت بریتانیا ضمن اینکه به قوم یهود رسمیت مىبخشد، بر فهم اهداف صهیونیستى تأثیر مىگذارد؛ علاوه بر اینکه طرح اوگاندا ممکن است دولت ترکیه را تحت فشار قرار دهد و از این حیث امتیاز بیشترى عاید یهودیان شود. در کنار این طرح در ۵ آگوست ۱۹۰۳ هرتصل سفرى به روسیه داشت تا در آنجا موقعیت یهودیان در امپراتورى روسیه را آرام کند، و حمایت روسیه را در خصوص دولت عثمانى براى تحقق ایده صهیونیستى در سرزمین فلسطین جلب نماید.۵۱
با توجه به اینکه دولت بریتانیا نسبت به اجراى ایده صهیونیستى در اوگاندا نظر مساعد داد و اعلام کرد هیأتى براى شناسایى منطقه به آنجا برود، هرتصل طرح اوگاندا را به کنگره ششم صهیونیستى برد. در این کنگره هرتصل بیان کرد که طرح اوگاندا هدف اصلى صهیونیسم نیست، بلکه هدف اصلى احیاى سرزمین اسرائیل است. این نکته باعث تحریک نمایندگان به ویژه روسها شد و در آن کنگره تصمیم گرفته شد تا هیأتى بهمنطقهآفریقاىشرقى برود.۵۲
هرتصل ضمن طرح پیشنهادهاى جدید به دولت عثمانى، نسبت به مذاکرات با دولت بریتانیا نیز تأکید مىکرد، که در این مسیر مخالفانى داشت. جریان مخالفان تا آنجا پیش رفتند که طى یک نشست در نوامبر ۱۹۰۳ نمایندهاى را نزد هرتصل فرستادند و از او درخواست کردند تا طرح اوگاندا ملغا اعلام شود و فقط فلسطین مورد توجه قرار بگیرد. گرچه هرتصل در ملاقاتى با شوراى صهیونیست توانست تا حدودى از موج مخالفتها بکاهد، لیکن همچنان مخالفتها با فراز و فرود ادامه داشت تا اینکه هرتصل در سوم ژولاى ۱۹۰۴ درگذشت.۵۳
هرتصل پس از مرگش از جایگاه و منزلت خاصى بین جهان یهودى برخوردار شد تا آنجا که به یک اسطوره تبدیل گردید.هرتصل توانسته بود صهیونیسم را از یک وضعیت ضعیف به یک سازمان جهانى و یک نهاد سیاسى که بریتانیاى کبیر آن را به عنوان نماینده قوم یهود مىدانست، تبدیل کند.۵۴
نکته قابل تأمّل در مورد وصیت هرتصل این است که درخواست کرده بود او را کنار قبر پدرش در وین اتریش دفن کنند تا زمانى که قوم یهود بتواند بقایاى جسد او را به فلسطین ببرند. از اینرو، در آگوست ۱۹۴۹ اندکى پس از تأسیس دولت اسرائیل بقایاى جسد او را به کوهى در اورشلیم بردند، همانگونه که بقایاى جسد پدرش را بردند و در آنجا یک موزه خانوادگى درست کردند. سالروز مرگ هرتصل در ۲۰ تموز ۱۹۰۴ به عنوان روز ملى در اسرائیل نام گرفته است.۵۵
جمع بندى و ارزیابى
در یک جمعبندى باید اذعان شود که ایده صهیونیسم در بستر زمان تحقق پیدا کرد. تئودور هرتصل کسى است که از تمام شرایط و امکانات به منظور تثبیت ایده صهیونیستى بهره برد. آنچه از این نوشته به دست مىآید این است که نگرش انحرافى به آموزههاى سنتى یهودى، حمایت برخى از دانشمندان یهودى و کمک برخى از کشورهاى بزرگ، همانا مؤلفههاى شکلگیرى این جنبش صهیونیستى هستند که هرتصل عامل پیوند میان آنهاست.
در پایان این مقاله به عنوان ارزیابى از جریان صهیونیستى، به دو نکته توجه داده مىشود: مشکل آوارگى یهودیان سراسر جهان؛ و اصطکاک میان یهودیان و کشورهاى مقیم آنان.در توضیح نکته اول باید تاریخ یهود را مورد مطالعه قرار داد.اجمالاً تاریخ یهود مشحون از بهانهها، ایرادها، و سختگیرىهاى قوم یهود نسبت به حضرت موسى علیهالسلام و سایر انبیاى بنىاسرائیل است. یهودیان در طول حیات دینى خود به نصایح و اندرزهاى انبیاى بنىاسرائیل گوش ندادند و همواره از آزمونهاى الهى سرافکنده بیرون آمدند.
پیامبران به ایشان گوشزد مىکردند که اگر به پیشگویىهاى آنها گوش ندهند آواره و سرگردان مىشوند؛ چنانکه چهل سال در صحراى سینا به دلیل تمرد از فرامین حضرت موسى علیهالسلام سرگردان شدند. اما این قوم چشم خود را به روى حقایق الهى بستند و سرنوشت خود را از دست پیامبران گرفته و به دست حاکمان تبهکار دادند و موجبات خوارى و ذلّت خود را فراهم نمودند. طبیعى است که طبق سنت الهى، هر قومى سرنوشتش به دست خودش است.
گرچه مسیحیان موجبات این آوارگى را سبب شدند، لیکن عامل تسلط مسیحیت بر این قوم به خاطر عملکرد زشت و بد آنها بود. بدین ترتیب، یهودیان در سراسر جهان آواره شدند. از اینرو، افرادى نظیر تئودور هرتصل به خاطر این حقارت و عقده تاریخى پشت پا به تمام عقاید خود زده و با طرح «صهیونیسم سیاسى» زمینه گردآورى یهودیان از سراسر جهان را در سرزمین فلسطین فراهم ساختند.
اما در تبیین نکته دوم باید گفت که چرا اروپاییان تحمل حضور یهودیان را در میان خودشان نداشتند؟ مىدانیم در زمان نازىها جمعى از یهودیان مثل مسیحیان و مسلمانان توسط هیتلر کشته شدند. یهودیان از این واقعه به «هلوکاست یهودى» یاد کردند تا بتوانند به تمام امیال و آروزهاى خود برسند. به نظر مىرسد کشتار یهودیان توسط دولت نازى به تحریک خود یهودیان باشد، اثبات این مسئله مجال دیگرى مىطلبد.
لیکن باید یهودیان از یک طرف و اروپاییان از طرف دیگر، مستمسکى داشته باشند تا بتوانند ایده صهیونیستى خود را بر کرسى نشانند. کشتن عدهاى یهودى باعث شد یهودیان صیهونیست فریاد مظلومیت سر دهند و از مجامع جهانى درخواست خونخواهى کنند و از طرف دیگر، اروپاییان به منظور جبران این خسارت به فکر تأسیس دولت مستقلى براى این قوم بیفتند.
نتیجه تلاش سیاسى اروپاییان این شد که زمینه خروج این قوم از کشورشان فراهم شود و از سوى دیگر، توجیه مناسبى براى لابى کردن با مجامع جهانى براى تحقق ایده صهیونیسم داشته باشند. طبق این تحلیل، فرایند فعالیت سیاسى تئودور هرتصل و در مقابل، سیاست باز کشورهاى بزرگ در قبال ایده صهیونیسم سیاسى به آسانى و بدون هیچ مقاومتى از سوى سازمانهاى جهانى انجام شد. چنانکه طبق این تحلیل، امروز هم علىرغم هلوکاست فلسطینى، شاهد بىتوجهى نهادهاى بینالمللى به مظلومیت فلسطینىها هستیم.
پی نوشت ها:
۱٫ Arthur Allen Cohen & Mendes-Flohr, Paul R., Contemporary Jewish Religious Thought, p. 1069-1070.
2. Samuel Mohilever, 1824-1898.
3. Kalisher.
4. Rabbi Isaac Jacob Reines, 1834-1915.
5. Mizrachi.
6ـ ایزیدور اپستاین، یهودیت: بررسى تاریخى، ترجمه بهزاد سالکى، ص ۳۷۸ـ۳۷۹٫
۷٫ Abraham Isaac Cook, 1868-1935.
8ـ همان، ص ۳۷۹٫
۹٫ Arthur Allen Cohen & Mendes-Flohr, Paul R., Op.cit, p. 702.
10. Ibid, p. 763.
11. Ibid, p. 776.
12. Dan Cohn- Sherbok, Judaism: History, Belief and Practice, p. 278-280.
13. Theodore Hezel, 1860-1904.
14. Dan Cohn- Sherbok, Op.cit, p. 420-421.
15. Julia Naschauer, 1868-1907.
16. Neue Freie Presse.
17. Encyclopaedia Judica, v. 8, P. 407-408 & Daniel H. Frank & Oliver Leaman, History of Jewish Philosophy, p. 779; Louis Jacobs, The Jewish Religion A Companion, p. 237-238; H. H. Ben Sasson, A History of the Jewish People, p. 989;
عبدالواهاب محمدالمسیرى، دایرهالمعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى تاریخ خاورمیانه، ص ۲۵۵ـ۲۵۶٫
۱۸ـ عبدالوهاب محمدالمسیرى، همان، ص ۲۵۶ـ۲۵۷٫
۱۹٫ Jewesh State.
20. Encyclopaedia Judica, p. 407.
عبدالوهاب محمدالمسیرى، همان، ص ۲۵۹٫
۲۱٫ Pauline, 1890-1930.
22. Hans, 1891-1930.
23. Trude (officially Margarethe), 1893-1943.
24. Stephan Theodor Neumann, 1918-1946.
25. Encyclopaedia Judica, p. 407.
26ـ عبدالوهاب محمدالمسیرى، همان، ص ۲۶۱٫
۲۷ـ همان، ص ۲۶۲٫
۲۸ـ همان، ص ۲۶۲ـ۲۶۳٫
۲۹٫ Encyclopaedia Judica, p. 411.
30. Hirsch.
31. Encyclopaedia Judica, p. 408-409; H. H. Ben Sasson, Op.cit, p. 898.
32. Albert Rothschild.
33. Encyclopaedia Judica, p. 409.
34. M. Guedemann.
35. Berlin.
36. Max Nordou.
37. Encyclopaedia Judica, p. 410.
38. M. Breitenstein.
39. Encyclopaedia Judica, p. 410-411.
40. Hovevei Zion.
41. Encyclopaedia Judica, p. 411-412.
42. Ibid, p. 412.
43. Die Welt.
44. Ibid, p. 412-413.
45. Ibid, p. 413-414.
46. L. J. Greenberg.
47. Ibid, p. 414-415.
48. Ibid, p. 415-417.
49. Chamberlian.
50. Ibid, p. 417.
51. Ibid, p. 417-418.
52. Ibid, p. 418.
53. Ibid, p. 419.
54. Ibid, p. 419-420.
55. Ibid, p. 420.
مرتضى صانعى/ عضو هیئت علمى مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره